[و در آغاز کلام بود؟]
يكشنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۳
لحظههایی هست برای نوشتن. لحظههایی که همه خوشیها و دغدغههای عالم واژه میشوند تا بنویسیشان. چاقت میکنند، فشار میآورند، لگد میزنند. درست مثل نوزادی در آستانهی «شدن». باردارت میکنند واژهها گاهی و تسکین ویارشان هم تنها نوشتن است و نوشتن است و نوشتن. برای همین است که همه نویسندههای اصیل همیشه یک دفترچه کوچک همراهشان دارند تا وقتی دردشان گرفت یا دچار ویار واژه شدند از ته مههای جیبشان درش بیاورند و شروع کنند به نوشتن. اصلا هم مهم نیست که کجا هستند و با کی. اینجور وقتها دردت که شروع شد، نفسهایت که به شماره افتاد، و انقباض ماهیچههای ذهنت که پشت هم ردیف شد، باید یک جا بایستی و بنویسی و بنویسی تا فارغ شوی.
[عکس: زنی در کلمات (تایپوگرافی) - خوان آزبورن]
۹۳/۰۵/۱۲