موومان هیچ‌اُم: سکوت

Pas Suspendu


صدقه سرِ محسنی که عیالش پا به ماه بود و خودش در به در جاده‌ها، ایستاده بودیم شب‌پاسِ پادگان، ناتورِ دشمنی که نبود. قامتِ آهنیِ برجک بدجور زوزه می‌کشید توی زمهریر دی‌. سرِ آهنیِ‌اش دریچه وا کرده بودند به قاعده دو کلّه و یک لوله کِلاش، خیر سرشان شبیخون اگر زدند کسی باشد چار تا تیر ول دهد تنگِ سیاهِ آسمان، خصم ناغافل نرسد. به دو ساعت نکشیده بود که بی‌ستارگیِ لامرامِ بیابان و تواتُرِ پرحدیثِ چشم‌های کسی خراب‌مان کرد. تنِ سبزِ اسکناس پشت‌و رو نوشتیم: «گیرم که رفته‌اید و خیال‌تان نیست گذر پرلرز شب‌های بی‌شما؛ کلیدتان اگر هست هنوز، منت‌داریم قدم‌ رنجه کنید ایوان خانه دلجویی از شمعدانی‌های باغ، زبان‌بسته‌ها پشت‌بندِ رفتن‌تان آب نمی‌خورند.»


* عنوان برگرفته از «پاریس شهر خوبی برای فراموشی نیست - سمیرا راهی»

[عکس: گام‌ معلق لک‌لک - تئو آنجلوپولوس]

۹۳/۱۱/۱۹
علی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی