موومان هیچ‌اُم: سکوت

[گیس‌های تاب خورده روی صندلی]

سه شنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۵


گوشی را که گذاشتم صورت هانی آمد جلوی چشمم. رد خون دور دهانش بود و موهای روشنش یکبری ریخته بود روی پیشانی بلندش. ساک سبز ورزشی را انداخته بود روی شانه راست و لای چارچوب در ایستاده بود. نیم‌تنه چرخانده بود سمت حیاط  و با خشم من را نگاه می‌کرد که پای حوض ایستاده بودم و کف دور لب‌هام جمع شده بود. توی چشم‌های سیاهش که از سوزِ آفتاب ظهر تنگ کرده بود خشم بود و دل کندن. مادر روی ایوان بود و با اضطراب نگاه‌مان می‌کرد. صدا که بلند شده بود، تند دست تابانده بود روی چرخ ویلچر و از آشپزخانه خودش را رسانده بود به آنجا. پیری‌ِ چهره‌‌اش پشت نرده‌های چوبی ایوان زندانی شده بود. مستاصل از همان لای نرده‌ها نگاه می‌کرد که بحث‌مان چطور کم‌کم بالا گرفت و گفتگوها به فریاد رسید و دست راستم بالا آمد و سردیِ حلقه عقیق یمانی‌ قایم خوابید توی دهان هانی و خون چکید روی یقه آهارخورده پیراهن سفیدش. لای فریادهای ما صدای مستاصل و لرزان مادر هم بود. از «قربان سرت مادر جان» و «خیر ببینی» شروع شد و به «تو را به ارواح خاک آقات» رسید. بعد دیگر ناله و نفرین بود و تهدید. گریه هم فراوان کرد. گیس‌های خاکستری‌اش که هر صبح گره‌به‌گره می‌بافت و می‌انداخت پشت گردن و تا وسط‌های کمرش می‌رسید، از زیر سربند سیاهش گوریده ریخته بود روی چشم‌ها. گفت «شیرم را حلال‌تان نمی‌کنم» گفت «برادر کوچک‌ترت است مادر» گفت «روح آقات را انقدر نلرزان توی قبر پسر» گفت «خدایا مرا مرگ بده از دست اینها» انقدرش را من حواسم بود و شنیدم و دیدم از گوشه چشم، باقی هم داشت که لابد توی داغی دعوا گم شده بود و به گوشم نرسید. وقتی هانی از توی قاب چوبی در برگشت و زیر نگاه خیس مادر که داشت نگاه می‌کرد گفت «پشت گوشت را دیدی من را هم دیدی آقاداداش»، چیزی توی نگاهش بود که حالی‌ام کرد که رفتنش همیشگی است، که آن قد بلند رشید و آن ته‌ریش تازه‌جوانه‌زده دور لب‌ها بار آخری‌ست که از زیر قاب در رد می‌شوند، که چشم‌های نگران مادر بعد از آن به چوب در خشک خواهد شد و با هر صدای دری خواهد گفت «ببین برادرت نیست مادر؟». در که پشت سرش کوبیده شده به چارچوب، موج افتاد به تن آبی حوض و مادر بلند آه کشید. رو به در بلند داد زدم «بروی که انشالله خبرت را بیاورند»... آوردند. 


[عکس: به عدم برو - فلورا بوسی]

۹۵/۰۱/۲۴
علی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی