موومان هیچ‌اُم: سکوت

۹ مطلب در بهمن ۱۳۹۳ ثبت شده است

Pas Suspendu


صدقه سرِ محسنی که عیالش پا به ماه بود و خودش در به در جاده‌ها، ایستاده بودیم شب‌پاسِ پادگان، ناتورِ دشمنی که نبود. قامتِ آهنیِ برجک بدجور زوزه می‌کشید توی زمهریر دی‌. سرِ آهنیِ‌اش دریچه وا کرده بودند به قاعده دو کلّه و یک لوله کِلاش، خیر سرشان شبیخون اگر زدند کسی باشد چار تا تیر ول دهد تنگِ سیاهِ آسمان، خصم ناغافل نرسد. به دو ساعت نکشیده بود که بی‌ستارگیِ لامرامِ بیابان و تواتُرِ پرحدیثِ چشم‌های کسی خراب‌مان کرد. تنِ سبزِ اسکناس پشت‌و رو نوشتیم: «گیرم که رفته‌اید و خیال‌تان نیست گذر پرلرز شب‌های بی‌شما؛ کلیدتان اگر هست هنوز، منت‌داریم قدم‌ رنجه کنید ایوان خانه دلجویی از شمعدانی‌های باغ، زبان‌بسته‌ها پشت‌بندِ رفتن‌تان آب نمی‌خورند.»


* عنوان برگرفته از «پاریس شهر خوبی برای فراموشی نیست - سمیرا راهی»

[عکس: گام‌ معلق لک‌لک - تئو آنجلوپولوس]

۰ نظر ۱۹ بهمن ۹۳ ، ۱۰:۱۱
علی


پیِ رفتنش دادیم پنجره‌های خواب‌گاه را پرده زدند به سیاهیِ شبِ بی‌سحر، آفتاب نبیند جای خالی‌اش را. به چار روز نکشید کسوف شد و بند نیامد. دست‌خط حواله کردیم دلِ آسمان، گفتند گروکشیِ رُجعتش نور را گفته‌ایم بماند عجالتاً، بلکه هم برگشت. گفتیم اینجور که رفت برگشتنش قامتِ حالای ما نیست، تربتِ مزارمان شاید. ظُلُماتِ شب رفت. بغچه برداشته بود که نیاید، ورنه سپیدیِ صبح و سرخیِ غروب رفتنش نبود، دلِ سیاهِ شب جاده شد برایش؟ گفتند چه کنیم پس؟ گفتیم تاریکی خوف دارد و خطر، ستاره راهی کنید حوالیِ قدمش؛ زبانمان لال دلش نلرزد، سنگی نباشد، پایش نپیچد، زمین نخورد، زخم نشود، اخم نکند. گفتند یعنی رفت؟ گفتیم رفت به علی، به همین بهارخوابِ تاریک رفت، جای پایش هم همین سرخیِ چشم‌های بادکرده‌ی ما...


[عکس: چشمه باکره - اینگمار برگمان]

۰ نظر ۱۷ بهمن ۹۳ ، ۰۰:۴۳
علی

Monkeys-Nuri Beagle Ceilan


باران که پر می‌زند از کنجِ خاکستریِ آسمان

تاس ریخته با ابر

که بنشیند

روی چارقد گلدار شما... 


[عکس: سه میمون - نوری بیگله جیلان]

۰ نظر ۱۵ بهمن ۹۳ ، ۱۰:۵۷
علی